سلام وکلام
باسلام؛
باعرض پوزش،
این وب تاچندی به روزرسانی نمیشود.
بروزرسانیش برمیگردد به مهر95که دانشجوشدم.............
یاحق
باسلام؛
باعرض پوزش،
این وب تاچندی به روزرسانی نمیشود.
بروزرسانیش برمیگردد به مهر95که دانشجوشدم.............
یاحق
1.حس وحال این روزهانیست!!!!!!!!!
نه دیرمیشودونه زود(؟؟)
میروم.......مهم نیست به کجا،امامی روم.........
سخت است برایم این روزهــــــــــــــــــــــــا
کم نمی اورم،اماچاشنی صبرم،ارامش مطلق است...مطلق ومطلق...
به دورازآشفتگی مجازی وحقیقی............/
مجازی راکه فرستادم ب درک......دی اکتیوی حساب های کاربری ام گواهی براین مدعاست!!!(برخی رافرصت حذف نکرده ام هنوز ان شالله درسه روزآتی حذف خواهم کرد،راز)
یک رزمی کارحرفه ای،درمبارزه بادشمنش،صبربالایی دارد؛همه جوره مقاومت ومبارزه میکند،اما،واما،
یک فنی رانگاه میدارد وتاوقتی که کاردبه استخوانش نرسد،آن را به کارنمی برد!
حکایت من است!شرایطی درپیرامونم پدیدآمده که مجبورشده ام فن اخررابه کارگیرم....
نمیخواستم برای چیزکوچکی مثل کنکورآن رابه کارگیرم!اماخب،مجبورشدم!
تابحال ،فقط یک باربه کارش برده لم وموفقیتی فزون عایدم گشته است..........این نیزباردومی خواهدبودبرایم.......
دوست داشتم بنویسم بسیار تابمانند برای ایامی نه چندان دور؛اما،به دیاری خواهم رفت که ازمجازی به دورخواهم بود،ناکجاآبادمقصدم است.........لازم به ذکراست این تصمیم لحظه ای نیست وچندهفته ای هست که گرفتمش وامشب بدلیل وقت ازادهمت به کتابتش نمودم.
بایداین کیمیاراهرچه زودتربدست اورمش...به مدینه ی فاضله برسم........
این روزهاروزهای سختی است؛حداقل برای من!امامیگذرد.بقول سهراب،به کوتاهی ان لحظه ای که شادی میگذرد،غم نیزمیگذرد!پس بیخیال...........
بیخیال
=======================================================
2.خوبان ازنزدت می روند....ادمی هستم احساس علاقه ام به کسی راخیلی دیرظاهرمیکنم،قلبا عشق ورزین رابیشترمیپسندم.......
استادمجیدرادفر؛
خیلی گل هستید...کسی که وقتی درنخستین دیدارمان برایمان سخن گفت،حتی تصورسختی های این بزرگواربرایمان سخت بود...ازکوه،کاه ساختندایشان...تک تک حرف هایشان درقلبم خواهدماند..
برای دوره کارشناسی ارشد دانشگاه علامه تهران قبول شده اندوازدیارماخداحافظی کردند ورفتندبرای همیشه.......خیلی ناراحتم..خیلی دوسشان داشتم،خیلی......مردواقعی بودند
کسی بودندکه مردم ازسرجهالتشان ایشان رازیردشنام گرفتنداماایشان سکوت راپیشه کردند.......
خداوندمتعال،حضرت عشق،گشت وپناهتان ویارویاورتان
این حسم قابل توصیف نیست مجیدخان؛ازطرفی دلم برایتان تنگ میشود،ازطرفی هم خوشحالم!خوشحال برای اینکه انگیزه ای انقدرپیدامیکنم که باجدیتی بسیاربخوانم وتلاش کنم تادرتهران قبول شوم وبه نزدتان بیایم وازحضورمبارکتان بهره گیرم.......
خلاصه خیلی گلید استادرادفـــــــــــــــر،گرچه این هارانمی خوانیداما دلم خواست بنویسم....
خیلی میخوامتان مجیدخــــــــان............
====================================================
ختم نوشت:
سخت است رفتن،اما رسیده است وقتی برای رهسپارشدن
برمیگردم،باخبرای خوش،خوشحال خوشحال برمیگردم........قول میدهم
رضاایزانلو کنکوریتجربی95 وان شالله ورودی95پزشکی تهران
التماس دعــــــــــــا
یاحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق / /
بازم هرچی خالقم بخواد
من
تسلیم
فرمان
توام حضرت عشق
تسلیمم
الفتاح
الفتاح
الفتاح.....................
این روزها همه چیز خوب است ، حتی اگر لحظه ها آنطور که میخواهی پیش نرود؛
حتی اگر دلتنگ ترین آدم ِ روی زمین باشی ؛
همه چیز خوب است چون تو نفس میکشی ، راه میروی ، لبخند میزنی ، عاشقی ، و این تمامِ زندگیِ توست .
بخند ، ببخش و رها کن ،
تمام غصه ها و اندوه ها را ،
تمام ِ درهای بسته را ،
تمام راه های رفته را
جسورانه و بی پروا ، پای دلت ، پای خواسته ات ، عشقت ؛ آرمانت بمان ، از مسیر ِ زیبای تلاش ، لذت ببر ،
از قطره های باران عبرت بگیر که بی منت می بارند و غبار می شویند ، از آسمان بیاموز ، بخشنده بودن را ،
ببخش تمام ِ روزهایی که باید میرفتی و ایستادی ،
ببخش آدمهایی را کـه عاشق نبودند ، برای قلب های کوچکِ آنها هم دعا کن ،و بدان روزی همه چیز آنقد روشن می شود که تا به ابد تمامِ غروب هایت رنگ طلوع میگیرند ، تمامِ فصل ها بهار می شود و تمامِ درخت ها به افتخار ِ ایستادنت ، شکوفه خواهند داد ،
همه چیز خووب تر می شود
اگر تو بخواهی
اگر تو بسازی
سلام،نام خداست...
چندروزی نبودم....یعنی بودم،اماآن آدم سابق نبودم!
چندروزی بود همه ی دنیـــــــــا را داشتم جست وجومیکردم،ازآدم هایش شاکی،از پیشامدهایش نیز،حتی ازقدرت مطلقش،الله،هم شاکی!
اوضاع که بدمیشود،میگوییم خدا،خدای مانیست!میگوییم مابدبختیم،میگوییم هیچ کسی مارادرک نمیکند،
میگوییم،میگوییم وبازهم میگوییم.........
درآن واحد،این انتظارراهم داریم که دنیایمان گلستان شود.....................بوستان شود.......
افسوس،افسوسی آنقدر تلخ که باهرشهدوشیرینی نمیشود شیرینش ساخت.......
دراین چندروز،که برایم همچون روزهای گذشته برسالخورده ی محصوراندر اتاقک کوچک خانه ی سالمندگان،گذشته بودازدرجه ی سختی،ازصفرصفرصفر،رسیدم به صدصد...تجدیدقوا.......
کتب زیادی مطالعه کردم که درانتها خواهم گفت وتوصیه هایم...
ازتمام دنیاشاکی بودم،ازخودم حتی بیزاربودم،کارهایی کردم که خداداندوبس!
درس خواندن که بماند به اندازه ی اپسیلن تاهم نخواندیم وبهتراست نگویم........
اماالان،کمافی السابق،فول آف انرژی هستم!
امابایدتغییربیشترتر،وآن اتکایی بسیارفراتربه امپراطوراین کائنات،خدایی که الحق خداست.......
دراین چندروزاگرکسی بی انرژی به سمتم می آ»د،به والله قسم آنقدرمیزدمش که.......
دلیل هم دارد.دلیلش به خوی من بازمیگرددکه هیچگاه تاکاری راخودم نتوانم انجامش دهم،
آنگونه نباشم،نمیتوانم به کسی توصیه بنمایم.............
به والله،به خداوندی خداقسم،اگرکسی پیداشود که کنکوری باشد واوضاعش به قول معروف ازمن (یاآخرش یکی ازدوستانم)خیط ترباشد،من تاعمردارم مریدش خواهم شد!
شرایطی سخت که فقط الله علم!
اماخب،این هاهمه شان الطافی من الله هستند....فقط برای رشدما وبس،
اصطلاحاعلما گویند کارگاه انسان سازی......
خدای راشاکرم.........شاکرم،شاکر......تجدیدقوایی داشتم که می دانم تاآخرعمرم،همواره اندرسلول های خاکستری ام حفظ خواهدشد...........لاریب فیه......
اماچگونه ازصفرصفر،به این حال دست یافتم؟
سیدپیری است درشهرمان.جایگاهش بسی والاست...چشم برزخ نیزدارد.........توصیاتی به من نمود......
فرمود:
تو،تا15روز،هرروزبعدنمازصبح،زیارت عاشورارابخوان....نه کمترونه بیشتر..فقط 15روز....
اگربه طرز صحیحی انجام دادی ونتیجه ای نگرفتی،بیاوتف کن به صورت من......
به والله قسم میخورم دوروزاست خوانده ام،آن چنان انرژِ درمن ایجادشده است که فقط آن بالایی واق است........
اگرکسی میگویدمشکل دارم،این کاررابکند،به شرط آنکه بااخلاص نه ازروی اجبار!
دیگری کتاب رمانی است که البته خیلی وقت است میخوانمش امااین روزهابه اوجش رسیده است:
رمان کیمیاگراثرپائولوکوئیلو....محشراست .البته مشکلش زمان است
اماواماوبازهم اما،میخواهم تکه ای زرراخدمتتان معرفی کنم که هرچقدرهم ازآن تعریف کنم،مثل قطره ای دربرابراقیانوس است.......قضاوتش باخوانندگانش.
این زر،چیزی نیست جز کتاب ارزشمند غررالحکم.......سخنان ارزشمند امیرمومنان.این رانوشتم..ممکن است عده ای بگویند بروبابا!اسکول گیرآوردی!
امامن قسم خوردم........بایدمداومابخوانیدش تا به اثرش برزندگیتان پی ببرید.....
راستی،تمام سخنان علی علیه السلام کیمیاهستند...اگراین رانداشتید،کتاب دیگری هست به نام کلمات قصارنهج البلاغه اثر استادمصطفی زمانی (ره)..باحجم کمتروقیمتی پایین تر
خودکتاب نهج البلاغه کمی سخت است....اماخب ،همه شان تکه ای ازیک زرهستند......امامعجزه شان را هرچقدربگویم کم است
رفع ابهام:عده ا یممکن است بگویند وقت نداریم!درس داریم!و...
اولا:زیارت عاشورا یک ربع وقت می برد،،غررالحکم هم روزی یک صفحه بخوانیدفوقش نیم ساعت وقت می برد..من حالت ماکسیمم راعرض کردم......
دوما:این همه درگیرشبکه های اجتماعی هستیم،کمی ازآنهاکم کنیم وبه خودسازی بیفزاییم!
امروزجمله ای خواندم ازاین زرکه عجیب است،عجیب:
کن فی الفتنه کابن اللبون ،لاظهر فیرکب،ولاضرع فیحلب
ترجمه:"درآشوب وسختی ،همانندشترنردوساله باش،نه کوهان داردکه باربردارد ونه پستان داردکه شیردهد"
سخن نهایی:خداوندخیلی خداست،بهش متوسل بشویم عجیب برنده ایم،عجیب
ازبه دردآوردن سرتان ومننژیت،عذرخواهی میکنم!
پ.ن:
این،اینستاگرام جدیدمن است،خواستید به دنبالم بیایید:
rezairanloo
باسلام؛طولانیه اماحتمن حتمن بخونیدش لطفن!
تا به حال چند نفر را دیدهاید که با اشتیاقی شورانگیز و وصفنشدنی فعالیتی را شروع کردهاند، اما پس از مدتی که با واقعیتها و موانع کار روبهرو شدهاند بهتدریج سرد شده و دیگر اشتیاقی برای ادامهی مسیر ندارند؟
این افراد گاهی واقعاً بر اثر یک اتفاق، مثل صحبت کردن با یک دوست، شرکت کردن در یک کلاس آموزش تکنیکهای موفقیت یا یک تفکر آنی و لحظهای به یکباره انگیزهی بسیار بالایی برای موفق شدن پیدا کردهاند؛ اما نکته اینجاست که این گونه افراد اغلب نمیدانند که مسیر موفقیت یک جادهی تمام آسفالت نیست و گاه باید از پیچ و خمهای بسیاری برای رسیدن به مقصد نهایی گذر کرد.
روانشناسان معتقدند که ابتدا آنچه در ذهن شکل میگیرد یک تخیل است و پس از مدتی تخیل تبدیل به آرزو و سپس آرزو به امید و آنگاه امید در صورت استمرار به اشتیاق سوزان تبدیل میشود. اشتیاق، سوخت لازم برای موفقیت است. اگر بتوان انسان را به یک اتومبیل تشبیه کرد میتوان گفت که انسان برای رسیدن به موفقیت همانقدر نیازمند شور و اشتیاق است که اتومبیل به بنزین برای حرکت.
نویسندهای مشهور برزیلی در اینباره مینویسد: «ما شور و شوق خود را به دلیل شکستهای کوچک و لازمی که در مسیر مبارزهی درست، به آن برمیخوریم از دست میدهیم و چون فراموش میکنیم که شوق، یک نیروی برتر است که به سوی پیروزی نشانه میرود، میگذاریم از دستمان برود و بدون آنکه بفهمیم، معنای حقیقی زندگیمان را از دست دادهایم.
اما چگونه میتوان با این معضل که باعث میشود میلیونها فعالیت سازنده و مثبت در دنیا نیمهتمام بماند، مقابله کرد؟
برای این کار چهار شیوه وجود دارد: نخست باید ترس از شکست را در هم شکست. زمانی را که کودک بودید و تازه میخواستید راه رفتن را بیاموزید به خاطر بیاورید. یادتان میآید چند بار زمین خوردید تا راه رفتن را آموختید؟ فکر کنید اگر در آن زمان بعد از چهار بار زمین خوردن اشتیاقتان را برای تلاشی دیگر و ایستادنی دوباره از دست میداید هماکنون چه اتفاقی میافتاد؟ جز اینکه الان در سن بلوغ هم باید چهار دست و پا راه میرفتید؟ اما خوشبختانه تعداد افرادی که راه رفتن را در کودکی نمیآموزند بسیار اندک است؛ زیرا کودکان کوچکتر از آناند که مسائل روانی شکست، بر آنان تأثیرگذار باشد؛ اما چرا ما در بزرگسالی به خود میآموزیم که باید از شکست وحشت کنیم و از هر شکست کوچک دهها شکست دیگر بسازیم. مطئمناً این چیزی جز یک نگرش غلط نیست که از سوی جامعه و اطرافیان به مرور زمان به ما تحمیل شده است و البته این نگرش مانند هر نگرش غلط دیگری قابل تغییر است.
روش دوم این است که باتری انگیزش خود را مدام شارژ کنیم. چگونه؟ با یادآوری هدف اولیه و تجسم خلاق به طور مکرر؛ یعنی تصویر موفقیت نهایی را در ذهنمان ببینیم و با آن زندگی کنیم و مطمئن باشیم که آن تصویر در دنیای واقعیت اتفاق خواهد افتاد؛ البته اگر کمی تلاش کنیم و از هدف خود دلسرد نشویم.
سومین
روش این است که گاهی باید در کنار توجه به کیلومترهای باقیمانده از راه،
به مسیر طیشده هم نظری بیندازیم و هر گاه تنبلی و ناامیدی به سراغمان آمد
از خود بپرسیم «تا این جای راه با زحمت فراوان آمدهام، حیف است که کارم
را نیمهتمام بگذارم!» این پرسش به شما نیرو و انگیزهی لازم را برای
ادامهی مسیر میدهد.
آخر اینکه هر گاه دیدید واقعاً دلسرد شدهاید یک
قلم و کاغذ بردارید و همهی چیزهایی را که از نیمهتمام گذاشتن کار
نصیبتان میشود، در یک ستون بنویسید. در ستون مقابل تمام لذتها و
دستاوردهایی را که از ادامه دادن کار تا به آخر- چه به لحاظ مادی و چه
معنوی- به دست میآورید، بنویسید. اگر کفهی ترازو به نفع ستون اول باشد
در جهت تغییر مسیر و افتادن به جریان صحیح زندگی گام بردارید، اما اگر
مواهب ادامه دادن کار بیشتر بود بر روی همین مواهب تمرکز کرده و آنگاه با
قدرت تمام به کار خود ادامه دهید.
منبعش:سایت کانو//مطالبش عالین
موفق باشید./
سلام..روزبخیر
قسمت دوم این مقاله رو گذاشتم.قوانین جهانی موفقیت
امیدوارم مفید باشه براتون
شانس در واقع به هم پیوستن موقعیت و آمادگی است . عملکرد خوب نتیجه ی
آمادگی کامل است که مراحل کسب آن اغلب از هفته ها ، ماه ها و سال ها قبل
آغاز می شود .
وب سایت مدیر سبز:
۲۱- قانون آمادگی
شانس در واقع به هم پیوستن موقعیت و آمادگی است .
عملکرد خوب نتیجه ی آمادگی کامل است که مراحل کسب آن اغلب از هفته ها ،
ماه ها و سال ها قبل آغاز می شود .
در هر حوزه ای موفق ترین افراد آنهایی هستند که همواره در مقایسه با افراد
نا موفق وقت بیشتری را صرف کسب آمادگی برای انجام کار می کنند .
۲۲- قانون حد توانایی
هیچ وقت برای انجام همه ی کارها وقت کافی وجود ندارد ولی همیشه برای انجام مهمترین کارها وقت کافی است .
هر جه بیشتر کار کنید کارایی بیشتری پیدا می کنید . اما اگر بخواهید بیش
از حد حد توانتان انجام امور مختلف را به عهده بگیرید نتیجه ای جز این
نخواهد داشت که بفهمید توانایی شما برای انجام کارها حدی دارد .
۲۳- قانون تصمیم
مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است .
سلام؛
خداقوت
وبلاگی دگر وخزعبلاتی دگرازمن!
امیداست دراین وبلاگ نوشته هایی داشته باشم که هم به درددنیاوهم آخرتمان بخورد!
وب درحال تکمیل شدن است
شکیباباشید...
یاحق///